این یک هشدار است؛ جمعیت ایران در سرازیری پیری است و کسی هم صدای آن را نمیشنود. صدایی که از فقر، ناامیدی و ترس از آینده به آسمان بلند شده و اصلیترین عوامل کاهش نرخ موالید در ایران را نیز شکل داده است؛ عواملی که بیراه نیست اگر ردپای آن را در شیوه اداره کشور و برنامههای کلان مسئولان جستجو کنیم.
در یک کلام، پنجره جمعیتی ایران در آستانه بسته شدن است. همان پنجرهای که انفجار جمعیتی دهه شصت آن را شکل داد و نیروی کارِ جوان کشور برای چند دهه بعد را ایجاد کرد اما امروز همان نسل وارد پایان جوانی و آغاز میانسالی شده است. بارها گفتند و نوشتند که دغدغه جمعیت ایران، دغدغه به جایی است. نگرانی برای سالمند شدن جامعه، نگرانی درستی است. هشدار دادن نسبت به کمبود نیروی کار ، هشدار صحیحی است. مخصوصا اگر همه چیز را در آینه آمار ببینیم. آماری که میگوید کاهش نرخ رشد جمعیت به حدود شش دهم درصد رسیده است و تا سال ۱۴۱۵ تا ۱۴۲۰ احتمالا نرخ رشد جمعیت کشور به صفر درصد خواهد رسید!
در همین حال سرپرست مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت اعلام کرده که در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۴۰۰ میزان موالید ۳.۷ درصد کاهش یافت و عمده کاهش آمار مربوط به تهران، خراسان رضوی و اصفهان است. همچنین سالخوردهترین استان گیلان سپس البرز و مازندران و جوانترین استان سیستان و بلوچستان هستند.
با وجود تشویقها و حمایتهای نمایشی و حقیقی مسئولان مانند اعطای وام، نوبت خودرو، معافیتهای خدمتی، به کارگیریهای دولتی و نیز درمان کامل ناباروری در مراکز دولتی تحت پوشش و رایگانسازی زایمان طبیعی در مراکز دولتی و همچنین بیراهههایی چون ممانعت از غربالگری، ممنوعیت فروش کالاها و داروهای ضدبارداری کماکان کاهش نرخ موالید به عنوان یک معضل جدی به قوت خود باقی مانده است.
طبق بررسی دادههای بودجه خانوار مرکز آمار ایران در مجله دقیقه، سفره مردم در سالهای اخیر کوچک شده است. مجموع خوراک ماهانه یک ایرانی در سال ۱۳۸۵ به طور متوسط ۴۸ کیلوگرم بوده اما در سال ۱۴۰۰ به ۳۶ کیلوگرم رسیده است. به بیان دیگر در پانزده سال اخیر سفره ایرانیان ۲۴٪ کوچک شده است. اگر عامل اقتصادی را به عنوان یکی از اصلیترین مؤلفهها در رشد جمعیت در نظر بگیریم، نگاهی به آمار حکایت از آن دارد که در سال ۸۵ نرخ رشد جمعیت ۱/۶۲ بود و در سال ۱۴۰۰ این نرخ به ۰/۶ درصد کاهش یافت. همچنین میزان موالید در سال ۸۵، ۱۷/۷۹ بود که در سال ۱۴۰۰ به ۱۳/۲۴ کاهش یافت.
در بررسی دیگر از دادههای مرکز آمار ایران تعداد دانشآموزان ایرانی در ۲۰ سال گذشته تاکنون بیش از دو میلیون نفر کاهش یافته و به حدود ۱۵.۶ میلیون نفر رسیده است.
ایرنا در گزارشی مینویسد: جمعیت ایران در پایان چشم انداز ۲۰ ساله کشور، ۱۰۷ میلیون نفر خواهد بود که از این تعداد، بیش از ۱۵ میلیون و پانصد هزار نفر (۱۴/۷ درصد) سالمندان خواهند بود. یعنی جمعیت سالمند کشور از سال ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۵ نزدیک سه برابر خواهد شد.
تراژدی ایران به روزی میرسد که در آن نیمی از جمعیت سالمند خواهند بود و این به معنای تصویرِ تلخِ مدارس خالی از کودکان، صندلیهای خالی از دانشجویان و کمبود نیروی کار است.
در همین حال طبق رویه مسألهدار مدعیان انقلابیگری برای رفع این بحران به دنبال واردات انسان از کشورهای دیگر مانند افغانستان هستند و در راستای این برنامه به اصطلاح راهبردی خبرگزاری تسنیم در مطلبی با عنوان «ایران ناچاربه پذیرش مهاجران خارجی برای رفع مشکل جمعیتی خود است» مینویسد: «نزدیکی عقاید و فرهنگ کشورهای همسایه مخصوصاً افغانستان، فرصت کمنظیری را در اختیار ایران گذاشته است تا ناترازی جمعیت خود را با کمترین هزینه اجتماعی و امنیتی حل کند.»
سیاستهای کلان و به ویژه تئوریهای عقلکلهایی که ایران را به این روزگار درآوردهاند در اندازه واردات افغانها یا جلوگیری از غربالگری یا باجهای چون پژو ۲۰۶ و پرشیا سطحی است! گویی چون جمعیت یکی از موئلفههای قدرت هر حکومت محسوب میشود، مسئولان برای بقای خود هم که شده و برای حفظ و افزایش آن چنگ به هر ریسمان پارهای میبرند!
اما سوال اینجاست که شیوه رویارویی با این نگرانیها و دغدغهها نسبت به سالمندشدن جمعیت ایران و کاهش گرایش خانوادهها به فرزندآوری چگونه بوده؟ نحوه آگاهی بخشی به جامعه به چه صورت بوده؟ آنچه شاهدیم جز اصرار به ادامه مسیر خطا و ایجاد دافعه، رویکرد تازهای نیست. گویی، این سیاستها و برنامهها، امور مقدسی هستند که باید همواره پایبندشان ماند.
مصائب اقتصادی، موئلفههای ساختگیِ فرهنگی، تنگناهای سیاسی، درگیریهای منطقهای و بینالمللی، ضعف در سیستم آموزشی و دهها مورد دیگر که مسئولان امروز و دیروز کشور خالقان آن هستند، سبب شده تا سه رکن اصلی فقر، ناامیدی و ترس از آینده، خانوادههایی که در ادوار گذشته دستکم سه فرزند به بالا داشتند را به کیمیا تبدیل و گرایش خانوادههای ایرانی به تک فرزندی یا بیفرزندی سوق پیدا کند.
اینجا برخی کلیشهها در ذهن میشکند. قشر مرفه و اصطلاحا «پولدارها» بچهدار نمیشوند اما طبقه کمبرخوردار و حتی حاشیهنشینان، فرزندان بیشتری دارند. این چرخش فرهنگی، گزاره تک مولفه بودن بحران اقتصادی در مساله فرزندآوری را رد اما آن را به عنوان یکی از شاخصههای مهم و تعیین کننده، کماکان حفظ میکند.
تصور کنید دو قشر مرفه و کمبرخوردار در جامعه یکی به دلیل ناامیدی و ناامنی اجتماعی و دیگری علاوه بر این حس، به دلیل بحران اقتصادی و معیشتی بچهدار نمیشوند. به این دو قشر، طبقه متوسط را اضافه کنید که شالودهای از دو علت را به تک فرزندی یا بیفرزندی پیوند میدهد. در این اقشار مانند قشر مرفه، حالا غالبا جای خالی فرزند با حیوانات خانگی پر شده است. طبق آخرین آمار، از هر ده ایرانی یک نفر حیوان خانگی دارد و بیش از ۸ میلیون حیوان خانگی احتمالا جایگزین فرزند در خانوادهها شدهاند. به این موضوع افزایش دو برابری آمار مهاجرت به ویژه در قشر متوسط را اضافه کنید.
به این آمار همچنین بیش از پنج میلیون تبعه افغان با سرعت دو برابری فرزندآوری را نیز علاوه کنید.
درحالی که متوسط تعداد فرزند در اکثر خانوادههای ایرانی دو فرزند است این مورد در بیشتر خانوادههای افغان دست کم چهار فرزند است.
مسالهای که گزارش مرکز آمار ایران با این مضمون که ۴۶ درصد جمعیت اتباع افغانستانی ساکن ایران احتمالا زیر ۲۰ سال هستند را توجیه میکند.
با این سیستم معیوب مدیریتی که حکمرانان در حوزههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اجرا میکنند، با همین دست فرمان که در نابودی و بیتوجهی به محیطزیست پیش میروند، با همین سیاست که کمر به فروپاشی تاریخ و تمدن چندهزارساله این مرز و بوم بستهاند و با این ناامنی اجتماعی، اقتصادی و فقر فرهنگی که مجسمه آن را خود، برای این مردم تراشیدهاند، میل به فرزندآوری را در آنها علنا به سقوط رسانده و امکان وجود جامعهای جوان و پویا در آینده را تبخیر کرده اند. حال ایران سی سال آینده را در ذهن خود تصویر کنید. چه میبینید؟ این تراژدی فردای ایران است.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟